John 6

عيسی جمعيت پنج هزار نفری را سير می‌كند

1پس از اين رويداد، عيسی به آن سوس درياچهٔ جليل رفت (درياچهٔ جليل به درياچهٔ طبريه نيز معروف است)، 2
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:5.
3
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:5.
4
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:5.
5
In this translation, this verse contains text which in some other translations appears in verses يوحنا 6:2-5.
و سيل جمعيت به طرف او سرازير شد! بيشتر ايشان زائران خانهٔ خدا بودند كه به شهر اورشليم می‌رفتند تا در مراسم عيد پِسَح شركت كنند. هر جا كه عيسی می‌رفت، ايشان نيز به دنبال او می‌رفتند تا ببينند چطور بيماران را شفا می‌بخشد. در آن حال، عيسی از تپه‌ای بالا رفت و شاگردانش دور او نشستند؛ آنگاه مردم را ديد كه دسته‌دسته به دنبال او از تپه بالا می‌آيند. عيسی رو به فيليپ كرد و پرسيد: «فيليپ، ما از كجا می‌توانيم نان بخريم و اين مردم را سير كنيم؟»
6عيسی اين سؤال را از او كرد تا ببيند عقيدهٔ او چيست، چون عيسی خود می‌دانست چه كند.

7فيليپ جواب داد: «خروارها نان لازم است تا بتوانيم اين جمعيت را سير كنيم.»

8
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:9.
9
In this translation, this verse contains text which in some other translations appears in verses يوحنا 6:8-9.
يكی از شاگردان عيسی، «اندرياس» برادر شمعون پطرس، گفت: «پسر بچه‌ای اينجاست كه پنج نان جو و دو ماهی دارد. ولی اين به چه درد اين جمعيت می‌خورد؟»

10عيسی فرمود: «بگوييد همه بنشينند.» پس تمام جمعيت روی سبزه‌ها نشستند. فقط مردها در آن جمعيت، پنج هزار تن بودند.

11آنگاه عيسی نانها را گرفت، خدا را شكر كرد و داد تا بين مردم تقسيم كنند. با ماهيها نيز چنين كرد. مردم آنقدر خوردند تا سير شدند. 12سپس، عيسی به شاگردان فرمود: «تكه‌های باقيمانده را جمع كنيد تا چيزی تلف نشود.» 13از همان پس مانده‌ها دوازده سبد پر شد.

14وقتی مردم اين معجزهٔ بزرگ را ديدند گفتند: «حتماً اين همان پيامبری است كه ما چشم به راهش بوده‌ايم.» 15وقتی عيسی ديد كه مردم می‌خواهند او را به زور ببرند و پادشاه كنند، از ايشان جدا شد و تنها بالای كوهی رفت.

عيسی روی آب راه می‌رود

16هنگام غروب، شاگردان عيسی به كنار درياچه رفتند و به انتظار او نشستند. 17ولی وقتی ديدند هوا تاريک شد و عيسی از كوه باز نگشت، سوار قايق شدند و به طرف كفرناحوم، كه در آن سوس درياچه بود، حركت كردند. 18
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:19.
19
In this translation, this verse contains text which in some other translations appears in verses يوحنا 6:18-19.
در همان حال كه پارو می‌زدند و جلو می‌رفتند، باد شديدی وزيدن گرفت و درياچه طوفانی شد. هنوز از ساحل چندان دور نشده بودند كه ناگهان در ميان ظلمت و طوفان، عيسی را ديدند كه روی آب به طرف قايق پيش می‌آيد. همه وحشت كردند.
20ولی عيسی به ايشان فرمود: «من هستم، نترسيد!» 21وقتی خواستند او را سوار قايق كنند، متوجه شدند كه قايق به ساحل رسيده است.

عيسی، نان واقعی

22صبح روز بعد، آن طرف درياچه، مردم دوباره جمع شدند تا عيسی را ببينند، زيرا ديده بودند كه شاگردان عيسی با تنها قايقی كه آنجا بود آن محل را ترک گفته و عيسی را با خود نبرده بودند. 23چند قايق ديگر از «طبريه» به محلی كه خداوند نانها را بركت داد و مردم خوردند، رسيدند. 24وقتی مردم متوجه شدند كه نه عيسی و نه شاگردان در آنجا هستند، سوار قايق شده، خود را به كفرناحوم رساندند تا او را پيدا كنند.

25وقتی به آنجا رسيدند و عيسی را پيدا كردند، پرسيدند: «استاد، چطور به اينجا آمدی؟»

26عيسی جواب داد: «حقيقت اينست كه شما برای خوراک نزد من آمده‌ايد نه به سبب ايمان به من. 27اينقدر در فكر چيزهای زودگذر اين دنيا نباشيد، بلكه نيروی خود را در راه كسب زندگی جاويد صرف كنيد. اين زندگی جاويد را من به شما می‌بخشم، زيرا پدر من، خدا، مرا برای همين به اين جهان فرستاده است.»

28گفتند: «ما چه كنيم تا خدا از ما راضی باشد؟»

29عيسی فرمود: «خدا از شما می‌خواهد كه به من كه فرستادهٔ او هستم، ايمان آوريد.»

30
This verse is empty because in this translation its contents have been moved to form part of verse يوحنا 6:31.
31
In this translation, this verse contains text which in some other translations appears in verses يوحنا 6:30-31.
گفتند: «اگر می‌خواهی ايمان بياوريم كه تو مسيح هستی بايد بيشتر از اينها به ما معجزه نشان دهی. هر روز به ما نان رايگان بده، همانطور كه موسی به اجداد ما به هنگام سفر در بيابان نان عطا می‌كرد. كتاب آسمانی نيز می‌گويد: موسی از آسمان به ايشان نان می‌داد.»

32عيسی فرمود: «قبول كنيد كه اين پدر من خدا بود كه به ايشان نان می‌داد، نه موسی. و اكنون نيز اوست كه می‌خواهد نان حقيقی را از آسمان به شما ببخشد. 33اين نان حقيقی را خدا از آسمان فرستاده است تا به مردم دنيا زندگی جاويد ببخشد.»

34گفتند: «آقا، از اين نان هر روز به ما بده.»

35عيسی جواب داد: «من نان حيات هستم. هر كه نزد من آيد، ديگر گرسنه نخواهد شد و كسانی كه به من ايمان آورند، هرگز تشنه نخواهند گرديد. 36ولی همانگونه كه قبلاً گفتم، شما با اينكه مرا ديده‌ايد، به من ايمان نياورده‌ايد. 37ولی بعضی نزد من خواهند آمد و ايشان كسانی هستند كه پدرم خدا به من داده است و ممكن نيست هرگز ايشان را از دست بدهم. 38چون من از آسمان آمده‌ام تا آنچه خدا می‌خواهد انجام دهم نه آنچه خودم می‌خواهم. 39و خدا از من می‌خواهد كه حتی يک نفر از كسانی را كه به من عطا كرده است از دست ندهم، بلكه ايشان را در روز قيامت به زندگی جاويد برسانم. 40چون خواست خدا اين است كه هر کس فرزند او را ديد و به او ايمان آورد، از همان وقت زندگی جاويد بيابد. من در روز قيامت چنين كسان را زنده خواهم كرد.»

41باز يهوديان لب به اعتراض گشودند، چون عيسی ادعا كرده بود نانی است كه از آسمان آمده است. 42پس گفتند: «مگر اين همان عيسی، پسر يوسف نيست؟ همهٔ ما پدر و مادرش را می‌شناسيم! حالا چطور شده كه ادعا می‌كند از آسمان آمده است؟»

43ولی عيسی جواب داد: «اينقدر اعتراض نكنيد. 44فقط كسی می‌تواند نزد من آيد كه پدرم خدا كه مرا فرستاده است او را به سوی من جذب كند، و من در روز قيامت او را زنده خواهم ساخت. 45همانطور كه در كتاب آسمانی نوشته شده است: همه از خدا تعليم خواهند يافت. پس كسانی كه صدای خدای پدر را بشنوند و راستی را از او بياموزند، به سوی من می‌آيند. 46البته منظورم اين نيست كه كسی خدا را ديده است، نه! چون فقط من كه از نزد او آمده‌ام، او را ديده‌ام.

47«اين حقيقت بزرگی است كه به شما می‌گويم كه هر كه به من ايمان آورد، از همان لحظه، زندگی جاويد دارد. 48من نان حيات هستم. 49پدران شما در بيابان آن نان را خوردند و عاقبت مردند. 50اما هر كه از اين نان آسمانی بخورد، تا به ابد زنده می‌ماند. 51آن نان زنده كه از آسمان نازل شد، منم. هر كه از اين نان بخورد، تا ابد زنده می‌ماند. اين نان در واقع همان بدن من است كه فدا می‌كنم تا مردم نجات يابند.»

52مردم با شنيدن اين سخن، باز اعتراض كرده، به يكديگر گفتند: «عجب حرفی می‌زند! چطور می‌خواهد بدنش را به ما بدهد تا بخوريم؟»

53پس عيسی باز فرمود: «اين كه می‌گويم عين حقيقت است: تا بدن مسيح را نخوريد و خون او را ننوشيد، هرگز نمی‌توانيد زندگی جاويد داشته باشيد. 54ولی كسی كه بدنم را بخورد و خونم را بنوشد زندگی جاويد دارد، و من در روز قيامت او را زنده خواهم ساخت. 55چون بدنم خوراک واقعی و خونم نوشيدنی واقعی است. 56به همين دليل، هر كه بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، در من خواهد ماند و من در او. 57من به قدرت پدرم خدا زندگی می‌كنم، همان كه مرا به اين دنيا فرستاد. شخصی نيز كه در من است، به قدرت من زندگی می‌كند. 58نان واقعی منم كه از آسمان آمده‌ام. نانی كه اجداد شما در بيابان خوردند، نتوانست ايشان را برای هميشه زنده نگه دارد. اما هر كه از اين نان بخورد، برای هميشه زنده خواهد ماند.» 59عيسی اين سخنان را در عبادتگاه كفرناحوم بيان كرد.

شاگردان بسياری عيسی را ترک می‌گویند

60درک اين پيغام چنان سخت بود كه حتی شاگردان عيسی نيز به يكديگر می‌گفتند: «خيلی مشكل است بفهميم چه می‌خواهد بگويد. چه كسی می‌تواند منظورش را درک كند؟»

61عيسی متوجه شد كه شاگردان او نيز لب به اعتراض گشوده‌اند؛ پس به ايشان فرمود: «سخنان من شما را ناراحت كرده است؟ 62پس اگر ببينيد كه من دوباره به آسمان باز می‌گردم، چه حالی به شما دست خواهد داد؟ 63فقط روح خدا به انسان زندگی جاويد می‌دهد. كسانی كه فقط يک بار متولد شده‌اند، با آن تولد جسمانی، هرگز اين هديه را دريافت نخواهند كرد. ولی اكنون به شما گفتم كه چگونه اين زندگی روحانی و واقعی را می‌توانيد به دست آوريد. 64با اين حال، بعضی از شما به من ايمان نخواهيد آورد.» چون عيسی از همان ابتدا می‌دانست چه كسانی به او ايمان خواهند آورد و چه كسی به او خيانت خواهد كرد.

65پس گفت: «به همين دليل گفتم فقط كسی می‌تواند نزد من بيايد كه پدرم خدا او را به سوی من جذب كند.»

66با شنيدن اين سخن، بسياری از پيروانش از او روی گرداندند و ديگر او را پيروی نكردند. 67آنگاه عيسی رو به آن دوازده شاگرد كرد و پرسيد: «شما نيز می‌خواهيد برويد؟»

68شمعون پطرس جواب داد: «استاد، نزد كه برويم؟ فقط شماييد كه با سخنانتان به انسان زندگی جاويد می‌دهيد. 69و ما ايمان آورده‌ايم و می‌دانيم كه شما فرزند مقدس خدا هستيد.»

70آنگاه عيسی فرمود: «من خودم شما دوازده نفر را انتخاب كردم؛ ولی يكی از شما بازيچه دست شيطان است.» 71عيسی درباره يهودا پسر شمعون اِسخريوطی سخن می‌گفت كه يكی از آن دوازده شاگرد بود و در آخر به عيسی خيانت كرد.
Copyright information for PesPCB